کد مطلب:29806 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:99

عاقبت خالد بن عُرفُطه












5880. مقاتل الطالبیّین - به نقل از سائب -:وقتی علی علیه السلام بالای منبر بود، مردی وارد شد و گفت:ای امیر مؤمنان! خالد بن عُرفُطه مُرد. فرمود:«سوگند به خدا، او نمرده است».

مرد دیگری وارد شد و گفت:ای امیر مؤمنان! خالد بن عرفطه مُرد. فرمود:«سوگند به خدا، او نمرده است».

مرد دیگری وارد شد و گفت:ای امیر مؤمنان! خالد بن عرفطه مُرد. فرمود:«سوگند به خدا، نمرده است و نخواهد مُرد تا آن كه با بیرق گم راهی - كه حبیب بن عمّار، آن را به دوش می كشد - از درِ این مسجد (باب الفیل)، وارد شود».

مردی از جا برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان! من حبیب بن عمّار هستم و شیعه تو. [ علی علیه السلام ]فرمود:«همان طور كه گفتم، خواهد شد».

[ بعدها] خالد بن عُرفُطه در پیشاپیش سپاه معاویه، در حالی كه حبیب بن عمّار، بیرقش را به دوش داشت، وارد كوفه گشت.[1].

5881. الإرشاد - به نقل از سُوَید بن غَفْله -:مردی پیش امیر مؤمنان آمد و گفت:ای امیر مومنان! من از منطقه وادی القُری[2] گذشتم و دیدم كه خالد بن عُرفُطه در آن جا مرده است. برای او استغفار كن!

امیر مؤمنان فرمود:«رها كن. او نمرده و نخواهد مرد تا آن كه فرماندهی سپاه گم راهی را - كه پرچمدار آن، حبیب بن حِماز است - به عهده گیرد».

مردی از پایین منبر گفت:ای امیر مؤمنان! سوگند به خدا، من شیعه تو هستم و تو را دوست می دارم.

[ علی علیه السلام] فرمود:«تو كیستی؟».

گفت:من حبیب بن حِماز هستم.

[ علی علیه السلام] فرمود:«آن پرچم را برندار؛ گر چه برمی داری و از این در به مسجد، وارد می شوی» و با دست به باب الفیل اشاره كرد.

وقتی امیر مؤمنان در گذشت و پس او حسن بن علی علیهما السلام [ نیز] در گذشت و جریان حسین بن علی علیهما السلام پیش آمد و قیامش اتّفاق افتاد، ابن زیاد، عمر بن سعد را به سوی حسین بن علی علیهما السلام گسیل داشت و خالد بن عرفطه را در پیشاپیش سپاه قرار داد. حبیب بن حِماز [ هم ]صاحب بیرق او گشت. او سپاه را پیش برد تا از باب الفیل، وارد مسجد شد.

[ شیخ مفید می گوید: ] این خبر نیز «مستفیض» است و اهل علم كه گزارشگر تاریخ اند، آن را انكار نكرده اند. داستان در بین مردم كوفه مشهور و برای همه آشكار بوده است و از آنان، حتّی دو نفر نیز آن را منكر نمی شده اند. و این، از معجزه هایی است كه بیان كردیم.[3].

5882. خصائص الأئمّة - به نقل از اُمّ حكیم (دختر عمرو) -:من كه علاقه مند به شنیدن كلام علی بن ابی طالب علیه السلام بودم، از خانه بیرون شدم. آن حضرت بر منبر، سخنرانی می كرد و مردم، دلْ شكسته بودند.

نزدیك شدم تا كاملاً صدای حضرت را می شنیدم. مردی گفت:ای امیر مؤمنان! برای خالد بن عرفطه طلب مغفرت كن؛ چرا كه در سرزمین تَیماء[4] در گذشته است.

امام علیه السلام پاسخی نداد. [ مرد، ] بار دیگر گفت و امام علیه السلام جواب نداد. [ مرد] بار سوم گفت. امام علیه السلام به طرف وی رو كرد و فرمود:«ای كسی كه خبر مرگ خالد بن عرفطه را می دهی! دروغ می گویی. سوگند به خدا، او نمرده است و نمی میرد تا از این در، در حالی كه پرچم گم راهی را حمل می كند، وارد شود».

[ سال ها بعد، ] خالد بن عُرفُطه را دیدم كه بیرق معاویه را به دوش می كشید، در نُخَیله[5] منزل زد و بیرق را از باب الفیل، وارد كرد.[6].









    1. مقاتل الطالبیّین:78.
    2. وادی القری، سرزمین بین مدینه و شام را گویند. (معجم البلدان:345/5)
    3. الإرشاد:329/1، إعلام الوری:345/1، إرشاد القلوب:225، الاختصاص:280.
    4. تَیماء جایی نزدیك كوفه از سمت شام است. (معجم البلدان:345/5)
    5. نُخَیله، مكانی در نزدیكی كوفه است. (معجم البلدان:278/5)
    6. خصائص الأئمّة:52، الملاحم و الفتن:341/234.